مهسا کرمانپور | ||
تنهایی نور ومهتاب و من و شمع همه اینجاییم ما در این خلوت خاموش بسی تنهاییم من بی تو ،توی بی من ، آه و اشک و دل تنگ زبرون سرد و به دل هر دوی ما شیداییم پس این عشق خطا هر دوی ما مسئولیم پشت دیوار دلم هر دوی ما تنهاییم نرسیدن به هم از زهر بسی تلخ تر است که سهیم است در این فصل که ما رسواییم بودن بی تو چو مرداب مرا می بلعد ما ز این عشق خرابیم و پی حاشاییم آرزویم شده یک لحظه کنارت بودن به حقیقت من و تو عاشق این رویاییم کاش می شد که بگویی که مرا می خواهی ما چه مغرور و چه دلتنگ و پر از پرواییم پس ندارد ثمری عشق و دل خسته من ما نمیانگر بیهودگی دنیاییم حال ما سوخت و امروز غمی از دیروز با بری خالی از امید پی فرداییم گفتن از درد و دل تنگ ندارد سودی اصل آوازه ی عشق است که هم آواییم
[ شنبه 91/8/20 ] [ 6:23 عصر ] [ مهسا کرمانپور ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |