مهسا کرمانپور | ||
وقتی نیستی... نمی دانم این بغض در گلویم چیست... اگر از دوری است چرا مرا وادار به برگشتن نمی کند؟ اگر از شادی نبودت است چرا هنوز امید دارم بازگردی؟ [ شنبه 92/4/15 ] [ 11:10 صبح ] [ مهسا کرمانپور ]
[ نظرات () ]
خنده های معصومانه ات مرا یاد روزگاری می اندازد که قلب هایمان را کف دستانمان می گرفتیم و با هم به آینده می اندیشیدیم... اما امروز در حسرت ساعتی از گذشته ایم... شاید لحظه ای از خاطرات گذشته را برگرداند.. [ چهارشنبه 92/4/12 ] [ 4:27 عصر ] [ مهسا کرمانپور ]
[ نظرات () ]
اوقاتی که نیستی نگران نبودنت هستم اما وقتی هستی، بازهم با من نیستی... ... انگار ندارمت... ای کاش هیچ گاه نداشتمت... [ چهارشنبه 92/4/12 ] [ 4:22 عصر ] [ مهسا کرمانپور ]
[ نظرات () ]
کسی را که دوستش داری رهایش کن. اگر به سمت تو برگشت بدان که سهم تو بوده. در غیر این صورت هیچ گاه ازان تو نبوده... پس به دنبالش نرو... [ یکشنبه 92/4/9 ] [ 8:58 عصر ] [ مهسا کرمانپور ]
[ نظرات () ]
اگر روزی تو را با دیگران ببینم حسادت نمی کنم. مادرم از دوران کودکی به من یاد داده است که عروسکم را به آنان که بیچاره اند، قرض دهم. [ یکشنبه 92/4/9 ] [ 8:51 عصر ] [ مهسا کرمانپور ]
[ نظرات () ]
بعد از تو همه چیز همان گونه خواهد بود که قبل از تو بوده است. باتو ماندن از تورا ترک کردن سخت تر است. [ یکشنبه 92/4/9 ] [ 8:47 عصر ] [ مهسا کرمانپور ]
[ نظرات () ]
روزی به تو گفتم که دوستت دارم. خندیدی و گفتی برو ... هنوز بچه ای... حال آنقدر بزرگ شده ام که دیگر دوست داشتنت را فراموش کرده ام. [ پنج شنبه 92/4/6 ] [ 9:55 عصر ] [ مهسا کرمانپور ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |